پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
منو تو چه ساده بودیم ...
نوشته شده در پنج شنبه 16 شهريور 1391
بازدید : 1563
نویسنده : اصغر بویه
منبع:وب مريم تو دلت يه جاي ديگه اينو چشمات داره ميگه ولي من ديگه ميدوونم كه توكفشت پره ريگه منو و تو چه ساده بوديم كه بهم دل داده بوديم پاي اين عشق خيالي بدجوري افتاده بوديم تو برو سراغ عشقي كه تا نفهمه تو كي هستي پاي عشق تو بميره و نفهمه خالي بستي منو و تو چه ساده بوديم كه بهم دل داده بوديم پاي اين عشق خيالي بدجوري افتاده بوديم
آپلود عکس

:: موضوعات مرتبط: تنهايي! , دل نوشته , داستان هاي عاشقانه , حرفاي عاشقونه , ,
:: برچسب‌ها: دل نوشته , تنهايي , نفس های خسته , , ,



رنگ عشق....
نوشته شده در پنج شنبه 16 شهريور 1391
بازدید : 952
نویسنده : اصغر بویه
منبع:وب مريم دختري بود نابينا که از خودش تنفر داشت که از تمام دنيا تنفر داشت و فقط يکنفر را دوست داشت دلداده اش را و با او چنين گفته بود « اگر روزي قادر به ديدن باشم حتي اگر فقط براي يک لحظه بتوانم دنيا را ببينم عروس **** گاه تو خواهم شد » *** و چنين شد که آمد آن روزي که يک نفر پيدا شد که حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد و دختر آسمان را ديد و زمين را رودخانه ها و درختها را آدميان و پرنده ها را و نفرت از روانش رخت بر بست *** دلداده به ديدنش آمد و ياد آورد وعده ديرينش شد: « بيا و با من عروسي کن ببين که سالهاي سال منتظرت مانده ام » *** دختر برخود بلرزيد و به زمزمه با خود گفت : « اين چه بخت شومي است که مرا رها نمي کند ؟ » دلداده اش هم نابينا بود و دختر قاطعانه جواب داد: قادر به همسري با او نيست *** دلداده رو به ديگر سو کرد که دختر اشکهايش را نبيند و در حالي که از او دور مي شد گفت « پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشي » ******************
آپلود عکس

:: موضوعات مرتبط: تنهايي! , دل نوشته , داستان هاي عاشقانه , حرفاي عاشقونه , ,
:: برچسب‌ها: دل نوشته , تنهايي , نفس های خسته , , ,



نفس های خسته..
نوشته شده در پنج شنبه 16 شهريور 1391
بازدید : 654
نویسنده : اصغر بویه
منبع:وب مريم صدای نفس هایم کند گشته ولی هنوز رمقی باقیست زندگی می گذرد با تمام خوبی ها و بدی پس مگذار که او تو را به حرکت درآورد...
آپلود عکس

:: موضوعات مرتبط: تنهايي! , دل نوشته , حرفاي عاشقونه , ,
:: برچسب‌ها: دل نوشته , تنهايي , نفس های خسته , , ,



زندگی..
نوشته شده در پنج شنبه 16 شهريور 1386
بازدید : 740
نویسنده : اصغر بویه
برای شاد بودن بدنیال بهانه ای بودم سالهاست شادی را در اعماق تاریک دلم دفن کرده ام لیک این بار می خواهم نوری را که تابیده با تمام وجودم جذب کرده و به روشنی برسم شاید این بار قرعه به نامم افتاد تا شاد بودن را تجربه کنم پس نمی خواهم تنها امید زندگی مرا از دست دهم پیش به سوی زندگی تازه....
آپلود عکس

:: موضوعات مرتبط: دل نوشته , حرفاي عاشقونه , ,
:: برچسب‌ها: دل نوشته , تنهايي ,



تویی ...
نوشته شده در پنج شنبه 16 شهريور 1386
بازدید : 681
نویسنده : اصغر بویه
منبع:وب مريم تو همونی که تو خنده هام شریکی توی درد و غصه ها واسم طبیبی تو همون رویای پاکی که توی شبهای من بود که توی شبهای من بود ********** از خدا میخوام همیشه که کنار تو بمونم شمع باش پروانه میشم تا کنار تو بسوز وقتی چشمات گریه میکرد ارزوم بود که بمیرم کاش بودم کنارت ای گل تا که دستات رو بگی...
آپلود عکس

:: موضوعات مرتبط: دل نوشته , حرفاي عاشقونه , ,
:: برچسب‌ها: دل نوشته , تنهايي ,



عشق...
نوشته شده در پنج شنبه 16 شهريور 1391
بازدید : 679
نویسنده : اصغر بویه
منبع:وب مريم ‏ ‏ نميخوام بگم که قدر يه دنيا دوستت دارم... چون دنيا يه روز تموم ميشه... نميخوام بگم که مثل گلی... چون گل هم يه روز پژمرده ميشه... نميخوام بگم که سياهی چشمات مثل شبهای پر ستاره اس... چون شب هم بالاخره تموم ميشه... نميخوام بگم که مثل اب پاک و زلالی... چون اب که هميشه پاک نميمونه... نميخوام بگم که دوستت دارم. چون منکه اصلا دوستت ندارم... بلکه من عاشقتم... نميخوام بگم که قدر يه دنيا دوستت دارم ... چون دنيا يه روز تموم ميشه ... نميخوام بگم که مثل گلی... چون گل هم يه روز پژمرده ميشه... نميخوام بگم که سياهی چشمات مثل شبهای پر ستاره اس... چون شب هم بالاخره تموم ميشه... نميخوام بگم که مثل اب پاک و زلالی... چون اب که هميشه پاک نميمونه... نميخوام بگم که دوستت دارم. چون منکه اصلا دوستت ندارم... بلکه من عاشقتم.. .
آپلود عکس

:: موضوعات مرتبط: حرفاي عاشقونه , ,
:: برچسب‌ها: تنهايي , حرفاي عاشقونه , دل نوشته , عشق ,



غم تنهایی ...
نوشته شده در پنج شنبه 16 شهريور 1391
بازدید : 690
نویسنده : اصغر بویه
منبع:وب مريم خدايا، تو را مي خوانيم وقتي قلب‌هايمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هايمان‌ ميشود وقتي نميتوانيم‌ اشك‌هايمان‌ را پشت‌ پلك‌هايمان‌ مخفي كنيم‌ و بغض‌هايمان‌ پشت‌ سرهم‌ ميشكند وقتي احساس‌ ميكنيم بدبختيها بيشتر از سهم‌مان‌است‌ و رنج‌ها بيشتر از صبرمان؛ وقتي اميدها ته‌ ميكشد و انتظارها به‌ سر نميرسد وقتي طاقتمان‌ تمام‌ ميشود و تحملمان‌ هيچ ... آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مطمئنيم‌ به‌ تو احتياج‌ داريم و مطمئنيم‌ كه‌ تو فقط‌ تويي كه‌ كمكمان‌ ميكني ... آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو راصدا ميكنيم و تو را ميخوانيم آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو راآه‌ ميكشيم تو را گريه‌ ميكنيم و تو را نفس‌ ميكشيم وقتي تو جواب‌ ميدهي، دانه‌دانه‌ اشك‌هايمان‌ را پاك‌ ميكني و يكي يكي غصه‌ها را از دلمان‌ برميداري گره‌ تك‌تك‌ بغض‌هايمان‌ را باز ميكني و دل‌ شكسته‌مان‌ را بند ميزني سنگيني ها را برميداري و جايش‌ سبكي ميگذاري و راحتي؛ بيشتر از تلاشمان‌ خوشبختي ميدهي و بيشتر از حجم لب‌هايمان، لبخند خواب‌هايمان‌ را تعبير ميكني و دعاهايمان‌ را مستجاب‌ آرزوهايمان‌ را برآورده مي کني؛ قهرها را آشتي ميدهي و سخت‌ها را آسان تلخ‌ها را شيرين‌ ميكني و دردها را درمان نااميدي ها، همه اميد ميشود و سياهي‌ها سفيد سفيد ... خداوندا ! تنها تو را صدا ميکنيم و فقط تو را مي خوانيم
آپلود عکس

:: موضوعات مرتبط: تنهايي! , دل نوشته , ,
:: برچسب‌ها: تنهايي , حرفاي عاشقونه , دل نوشته ,



تنها شدم...
نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1391
بازدید : 738
نویسنده : اصغر بویه
منبع:وب تنهايي در این توهمات پیچ در پیچ خاکستری شاید که دستی سرخ ک بودی گونه های تاریخ را مرهم می نهد در همین نزدیکی زیر بار تکرار ثانیه هایی که مدام چنگ در گریبان هم می زنند دستی سبز از طراوت گونه های فقر تیله های بلورین دلی شکسته را سوال می کند! شاید که این هجوم کهنه می خواهد از حلقوم نقره ای آلونک های سر به فلک کشیده سهم عریان و لخت اندیشه هایی که در باد بر خود می لرزند را بستاند شاید که آن پر نور ترین ستاره و تمامی ستارگان دیگر که در قلبشان ذره ای عدالت موج نمی زند توهمات نورانی ای هستند که در درون با سیاهی آمیخته اند شاید که اوج لذت این ستاره ها به تولد سیاه چاله ها ختم خواهد شد کاش سیاه چاله ها هم به صداقت قاصدک ایمان می آوردند کاش قاصدک ها هم می توانستند معجزه کنند آن وقت شاید آن پرنورترین ستاره می توانست عدالت را استنشاق کند وشاید که عدالت از شیقه های زمان بالا می رفت و دیگر ثانیه ها دست در گریبان هم نمی کردند.
آپلود عکس

:: موضوعات مرتبط: تنهايي! , ,
:: برچسب‌ها: تنهايي ,



تنهايي....
نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1391
بازدید : 761
نویسنده : اصغر بویه
منبع;وب تنهايي روزگار اما وفا با ما نداشت طاقت خوشبختی ما را نداشت پیش پای عشق ما سنگی گذاشت بی گمان از مرگ ما پروا نداشت آخر این قصه هجران بود و بس حسرت ورنج فراوان بود و بس یار ما را از جدایی غم نبود در غمش مجنون عاشق کم نبود بر سر پیمان خود محکم نبود سهم من از عشق جز ماتم نبود با من دیوانه پیمان ساده بست ساده هم آن عهد و پیمان را شکست بی خبر پیمان یاری را گسست این خبر ناگاه پشتم را شکست آن کبوتر عاقبت از بند رست رفت و با دلداری دیگر عهدبست با که گویم او که هم خون من است خصم جان و تشنه ی خون من است بخت بد بین وصل او قسمت نشد این گدا مشمول آن رحمت نشد عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست با چنین یقدیر بد تدبیر نیست از غمش با دود و دم همدم شدم باده نوش غصه ی او منشدم آخر آتش زد دل دیوانه را سوخت بی پروا دل پروانه را عشق من از من گذشتی خوش گذر بعد از این حتی تو اسمم را نبر خاطراتم را بیرون کن ز سر دیشب از کف رفت فردا را نگر آخر این یکبار بشنو از من پند بر منو بر روزگارم دل مبند عاشقی را دیر فهمیدی چه سود عشق دیرین گسسته تار وپود گرچه آب رفته باز آید به رود
آپلود عکس

:: موضوعات مرتبط: تنهايي! , ,
:: برچسب‌ها: تنهايي ,



حسرت....
نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1386
بازدید : 706
نویسنده : اصغر بویه
هرگز از من مخواه که تو را فراموش کنم که من در هوای تو و برای تو نفس میکشم.چشمان ابری ام زیر سایه آن درختی که تورا دیدم بارها باریدند و به امید دیدارت هر روز صبح با تمنا کوچه پس کوچه ها را به نظاره نشستند.شاید نشانی از تو بیابند.ای کاش دوباره بی خبر یک روز برای دیدنم بیایی،من به انتظار دیدارت همیشه چشم به راه خواهم ماند
آپلود عکس

:: موضوعات مرتبط: تنهايي! , ,
:: برچسب‌ها: تنهايي , روزاي با تو بودن , فاصله , دلتنكي ,



تنهايي...
نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1391
بازدید : 727
نویسنده : اصغر بویه
منبع;وب تنهايي من بودم و تنهایی و یک راه بی انتها یک عالم گله و خدا یی بی ا دعا گم شده بودم میان دیروز و فردا تا تو را یافتم.. با تو خودم را یافتم صدایت در گوشم پیچید نگاه ت در چشمانم نقش بست نشان دادی به من آنچه بودم آری، با تو رسیدم من به اوج خودم نامم را خواندی.. گفتی باران م بارانی شد دل و چشمانم آری بارانی شدم تا ببارم اما ای کاش بدانی تویی آسمانم بی تو نه معنا دارد باران نه معنا دارد خورشید و نه رنگین کمان ای که شبیه تر از خود به منی بگو تا آخر راه با من هم قدمی
آپلود عکس

:: موضوعات مرتبط: تنهايي! , ,
:: برچسب‌ها: تنهايي , روزاي با تو بودن , فاصله , دلتنكي ,



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 27 صفحه بعد